جدول جو
جدول جو

معنی ام قردان - جستجوی لغت در جدول جو

ام قردان
(اُمْ مِ قِ)
رجوع به ام القردان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم قران
تصویر هم قران
یار و مصاحب، همنشین، به هم نزدیک شده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
بام غلطان. (ناظم الاطباء). سنگی که بر پشت بام غلطانند تا قشر گلین آن سخت شود. بام گلان. بام غلتان. رجوع به بام غلتان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
دهی از دهستان اشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 19 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 2 هزارگزی راه شوسۀ شهرکرد به اصفهان واقع است. جلگه و معتدل است و 2595 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زاینده رود. محصولش غلات، برنج و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباسبافی و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ قِ)
سوراخی که در اصل سپل (سم) شتر باشد. (از لسان العرب) (ذیل اقرب الموارد). میان تندی پاشنه و سنب ستور. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خُ)
محلی است که حاجیان کوفه و بصره در مسیر خود در آن بهم می رسند. (از المرصع). و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ جِ)
نوعی نخله و درخت خرماست. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُ م مِ بُ)
رجوع به ام البلدان شود، داهیه. (المرصع). بلا. (منتهی الارب) ، غدر. (منتهی الارب) ، ملخ. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(هََ قِ)
قرین. همنشین:
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و همقران فراق.
حافظ.
، هم ارزش:
با ارزن است بیضۀ کافور همنشین
با فرج استراست زر پاک هم قران.
خاقانی.
، نظیر. همانند. مانند:
ز ژاژخایی هر ابلهی نرنجم از آنک
هنوز در عدم است آنکه هم قران من است.
خاقانی.
رجوع به هم قرین شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یَ تُ اُمْ مِ قِ)
عقبه ای است در مکه نزدیک چاه اسودبن سفیان مخزومی. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام القردان
تصویر ام القردان
فراسم: میان تندی پاشنه و سم یا سنب ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قران
تصویر هم قران
همنشین، همکت، همدم، یار مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
آبگردان، از وسایل آشپزخانه از جنس مس یا روی و فلزات دیگر.، آبگردان، از وسایل آشپزانه از جنس مس یا روی و فلزات دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی